-
نقش آفرینی بازیگران :
-
موسیقی متن :
-
تأثیرگذاری :
-
داستان کلی :
نقاط قوت
- نمابندی(دکوپاژ)
- تصویربرداری
- بازیها
- طراحی صحنه، نور و رنگ
- تدوین
چیزی که در آغاز فیلم شما را میخکوب میکند نه داستان، بلکه نمابندیهای عجیب و غریب تصاویر است. اینجا خطر لو رفتن داستان وجود ندارد اما خطر از دست رفتن لذتی وجود دارد که در ربع ساعت اول فیلم از این نماها میبریم. لذت دلهرهآلودی که یک پرسش مهم برای تماشاچی ایجاد میکند: مگر قرار است چه اتفاقی بیفتد.
شاید داستان تا حدی همان کلیشهی تکراری «گیر افتادن در یک مخمصهی ناخواسته» باشد. چیزی که بهطور مثال در Flightplan هم خط اصلی داستان بود و در خیلی فیلمهای دیگر. اما ماجرای این یکی فیلم و قطعا کارگردانی سودربرگ و اجرای این طرح که «فیلم قرار است چهطور باشد» باعث شده کلیشه چندان اثر نکند و ملالآور نشود.
سودربرگ هنگام تدوین فیلم (مانند لوگان لاکی نام مادرش در تیتراژ به عنوان تدوینگر دیده میشود) دقیقا همراستا با طراحیای که از پیش در ذهن داشته و موقع نمابندی و فیلمبرداری هم رعایت کرده، کاتهای عجیب و غافلگیرکنندهای میزند. انگار کارگردان تلویزیونیِ یک مسابقهی فوتبال پشت میز سوییچ نشستهباشد، همانقدر ناگهانی و گاهی بدون رعایت اصول تدوین. اما این هم باعث انتقال تشویش حاکم بر داستان به تماشاچی میشود.
طراحی صحنه هم به کمک انتقال این مفهوم میآید که «قهرمان ما تنها ست» وسایلی معدود و اندک در سالنهایی وسیع اما با سقفِ کوتاه. نماهایی داخلی و باز که تنها آکسسوار آن یکی دو میز و صندلی است.
اشارههای گوناگون به انواع آزارهای روحی، کلامی و فیزیکی زنان، از اشاره های ظریف و کوچک گرفته تا آنها که در خط داستان اصلی قرار میگیرند، نکتهی تاثیرگذاری در ماجرای فیلم است. اشارههایی که حالا وقتی ما (به عنوان تماشاچی) هوادار قهرمان فیلم هستیم بیشتر چشم ما را به وجوه مختلف آزار کلامی و فیزیکی زنان جلب میکند. به اینکه چه چیزهایی (حتا بدون آنکه آزارگر خود بخواهد) باعث آزار زنان میشود.